شروانو (شَروانو) به قلم آمنه آبدار
پارت پنجم
زمان ارسال : ۴۶۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 8 دقیقه
دلنیا مات ماند؛ به چشمهای آراس زل زد تا تمسخر را در آنها ببیند اما هیچ چیزی نبود.
برای اولین بار هیچ حرفی برای گفتن نداشت...
دو بار پلک زد و آراس مات چشمهایش شد.
تا حالا دلنیا را آنقدر دقیق ندیده بود.
اسب تکانی خورد و ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Ava
10عالی